آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

دخترم ثمره عشق مامان و بابا

افتتاح کالسکه

دخترم 165 امین روز زندگیت کالسکه ات را افتتاح کردی   تا الان که هوا خیلی سرد بود نمیتونستیم با کالسکه تورو بیرون ببریم البته اونروزی که با کالسکه رفتیم بیرون زیاد هم هوا خوب نبود عزیزم تو هم سرما خورده بودی رفتیم نصف راه تا ببینیم چیزی واسه خرید پیدا میشه چندتا مغازه که رفته بودیم تو گریه کردی بابایی مجبور شد کالسکه رو ببره بزاره ماشین تورور خودش بغل بگیره اونجا هم گشنت شده بود که تو یه مغازه که فروشندش خانم بود بهت شیر دادم ماشالا مگه سیر میشدی یه کم گشتیم بعد برگشتیمم خونه تو خونه فهمیدیم که میله پشتی کالسکه که با اون صندلی اونو تنظیم میکنن افتاده هرکاری کردیم نتونستیم جاش بندازیم فعلا اونطوری مونده اگه درست کردیم حتما تو وبل...
19 اسفند 1392

عروسی رفتن آیلین

عزیزم اولین مسافرت و اولین عروسی رفتن عمرت همراه مامان و بابا تجربه کردی چند روز پیش همراه مامان و بابا و عمه رقی و آنا رفتیم قزوین عروسیه دختر دایی بابایی درسته ترسیدن تو و گریه هات نذاشت من از عروسی لذت ببرم ولی مسافرت خوبی بود  این روزها از آدمای غریبه خیلی میترسی مخصوصا وقتی دوروبرت شلوغ میشه گریه میکینی صدای بلند ضبط و شلوغی مراسم حنابندون تورو بی تاب کرده بود و همش گریه میکردی دلم واست خیلی می سوخت عزیزم واسه همین من و بابا رفتیم خونه عمو مهدی تا تو راحت بخابی روز بعدی هم عروسی نموندیم رفتیم تهران اونجا خیلی خوش گذشت نزدیکه عیده و نمایشگاهها شروع شده رفتیم نمایشگاه ارم اونجا  هر کی از کنارمون رد میشد به تو نگاه میکرد...
13 اسفند 1392

برنامه روزانه آیلین در ماه ششم

صبح که از خواب پامیشه اول شیر میخوره و یا کارش گریه کردنه یا بازی کردن معلوم نیست هر روز یه سازی میزنه که باید من با سازش برقصم بعد جلوی تلویزیون درازش میکنم و کارتون نگاه میکنه و حالش خوب باشه کلی میخنده ساعت 1:بعد عوض کردن پوشک و شستن دست و صورت شربت آموکسی که دکتر واسه سرما خوردگیش تجویز کرده بود، حدود 3/5 سی سی میدم ساعت 2:حدود سه الی چهار قاشق فرنی میدم قربونش برم فرنی خیلی دوست داره بعد خوردن فرنی کم کم خوابش میگیره و میخوابه بعد از اینکه بیدار میشه  نوبت شیر خوردن و بازی کردنشه   همش باید پیشش باشی و باهاش بازی کنی ساعت 6: قطره آ-د در حدود سی قطره با پی تی کوش(قاشق چایخوری پی تی کو میشناسه...
13 اسفند 1392

مادر

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد ! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود ! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . . مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا. آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به لرزه درمی‌آید. و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند: لالایی مادر مهربانی مادر است ایثار مادر است عشق مادر است ...
6 اسفند 1392

ای نام تو بهترین سرآغاز

آیلین، دخترکم. می‌نویسم برای تو که تو را تنها برای تو و به خاطر تو دوست دارم. برای تویی که همیشه مجذوب قلب پاک و احساسات بی نظیرت هستم. برای تویی که یک لحظه دوری از تو برایم یک قرن می گذرد...دخترکم: شاید روزی که تو خود کلید این خانه را به دست بگیری و وارد شوی توان همراهی در من نباشد، می‌نویسم تا بدانی که تا همیشه از ‌آن منی و قلب من همیشه و همه جا برای تو در سینه می‌تپد. دعای خیر من، مادرت، همیشه بدرقه راهت باشد. تو مرا یاد کنی یا نکنی   باورت گر بشود، گر نشود   حرفی نیست؛   اما...   نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست!   به من تکیه کن! من تمام هستی ام...
6 اسفند 1392

عاشقتم

آیلین عزیز، من و پدرت از اینکه با وجود نازنینت زندگی ما را زیبا تر و پیوند عشق مان را ناگسستنی تر کردی از تو و خدای تو هزارا هزار بار ممنونیم. سبدی هست در اندیشه من                      که پر از گل بدهم هدیه به تو غافل از اینکه تو خود ناب تری                       یک جهان گل ، بخورد غبطه به تو کنار تو درگیر آرامشـــم                      &nb...
6 اسفند 1392

دخترم در حال خواب

مامانی وقتی میخوابی خیلی ناز و مظلوم میشی بعضی موقع که زیاد میخوابی دلم برات تنگ میشه دوست دارم هرچه زودتر بیدار شی مخصوصا صبح ها که خیلی دیر پامیشی دلم خیلی برات تنگ میشه واسه خوابیدنت دوتا لالایی حفظ کردم که موقع خواب واست میخونم یکی لالایی داریوش و دیگری لالایی ساختگیه خودمه که اینو بیشتر دوست دارم یکی از لالاییات تو ادامه مطلب آوردم               الهی به خواب کودکم آرامش، به بیداری اش عافیت، به عشق اش ثبات، به مهرش تداوم، وبه عمرش برکت جاودان عطا کن، شکرانه اش بامن. لالا می گم برات خوابت نمیاد بزرگت می کنم یاد...
5 اسفند 1392

پدر و دختری

دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش از هیچی نترسی دستهای مهربون و گرم پدرته دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی، چه کنارت باشه چه نباشه، قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته   باز می شود تو را بهانه کرد بهانه نفس تویی تویی که سرشاراز طراوت مریم هایی هستی که بوی عشق میدهند پدرم باز می شود   به تو اشاره کرد تویی که تکرار عشق در نبض زمانی شباهت تو با ماه آسمان اینست ...
4 اسفند 1392